نوشته شده توسط : شیما

 

گذشت ایام   نیز نتوانست دلهای پر از درد و رنج ما را اندکی تسکین دهد.هنوز باور نکرده ایم رفتنت را که چون دریا زلال بودی و چون آسمان بی انتها

 

و چه معصومانه پرواز کردی..! بار عظیم این غم جانسوز را بر دوش کدامین سنگ صبور بیاویزیم که اینگونه در یک روز بهاری مملو از سکوت سحرگاهان با عطر خدا در آمیختی و در دست فرشتگان بر بال آسمان نشستی..! تو رفتی و آرزوهایمان اسیر خاک شد و ما ماندیم با دنیائی از عشق و یاد تو و دست هایی 

ملتمس که تو را هر لحظه از خدا طلب می کند. تو با همه آرزوهایت از ما دل بریدی و همه آرزوی ما دیدار روی تو شد.

تو جاودانه شدی و ما تو را در قلبمان جاودانه جای دادیم .

از این پس عطر تو را در میان گلهای رازقی و میخک می جوئیم. سر به آسمان بلند می کنیم تا ببینیم کبوترها از کدام سمت می آیند و نسیم نفسهای  

سبز تو را کجا منتشر می کند و به انتظار روزی می نشینیم که دستهای ملتمس ما را بگیری و تا مرز دیدار

 





:: بازدید از این مطلب : 652
|
امتیاز مطلب : 135
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : 26 مرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: